16
ژانویه
11

هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده ؟

تمام روز رو کار میکنیمو آخرشم از زمین و زمان شاکی میشیم که چیزی نداریم ، شمارو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:

قيمت يه روز باروني چنده؟

يه بعدازظهر دلنشين آفتابي رو چند مي خري؟

حاضري براي بو کردن يه بنفشه وحشي توي يه صبح بهاري يه تراول بدي؟

پوستر تمام رخ ماه قيمتش چنده؟

اگه نصف روز هم بشيني به نيلوفر سوسني رنگي که کنار جاده در اومده نگاه کني بوته اش ازت پول نمي گيره.

چرا وقتي رعد و برق مياد تو زير درخت فرار مي کني؟ مي ترسي برقش بگيرت، نه، اون مي خواد ابهتشو نشون بده. آخه بعضي وقت ها يادمون ميره چرا بارون مي ياد. اين جوري فقط مي خواد بگه منم هستم، فراموش نکن که همين بارون که کلافت مي کنه که اه چه بي موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت براي نيم ساعت قدم زدن زير نم نم بارون لک مي زنه. هيچ وقت شده بگي دستت درد نکنه؟ شده ازخودت بپرسي چرا تمام وجودشو روي سرما گريه مي کنه؟ اونقدر که ديگه براي خودش چيزي نمي مونه و نابود ميشه. هيچ وقت از ابرا تشکر کردي؟ هيچ وقت شده از خودت بپرسي که چرا ذره ذره وجودشو انرژي مي کنه و به موجودات مي بخشه، ماهانه مي گيره يا قراردادي کار مي کنه؟

چرا نيلوفر صبح باز ميشه و ظهر بسته مي شه؟ بابت اين کارش چقدر حقوق مي گيره؟ چرا فيش پول بارون ماهانه براي ما نمي ياد؟ چرا آبونمان اکسيژن هوا رو پرداخت نمي کنيم؟

تا حالا شده به خاطر اين که زير يه درخت بشيني و به آواز بلبل گوش کني پول بدي؟

قشنگ ترين سمفوني طبيعت رو مي توني يه شب مهتابي کنار رودخونه گوش کني. قيمت بليتش دل تومنه!

خودتو به آب و آتيش مي زني که حتي تابلوي گل آفتابگردون رو بخري و بچسبوني به ديوار اتاقت ولي اگه به خودت يک کم زحمت بدي مي توني قشنگ ترين تابلوي گل آفتابگردون رو توي طبيعت ببيني. گل هاي آفتابگردوني که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمي شه، بلکه پررنگ تر هم ميشن، لازم نيست روي اين تابلو کاور بکشي که چون خاک روشو، شبنم صبح پاک مي کنه و مي بره.

تو که قيمت همه چيز و با پول مي سنجي تا حالا شده از خدا بپرسي قيمت يه دست سالم چنده؟ يه چشم سالم چنده؟ چقدر بايد بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟ خيلي خنده داره نه؟ و خيلي سوال ها مثل اين که شايد به ذهن هيچ کدوممون نرسه؟

اون وقت تو موجود خاکي اگه يه روز يکي از اين دارايي هايي رو که داري ازت بگيرن زمين و زمان رو به فحش و بد و بيراه مي گيري؟ چي خيال کردي؟ پشت قبالت که ننوشتن. نه عزيز خيال کردي! اينا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالي به حساب حق و حقوق خودت مي ذاري، اگه صاحبش بخواد مي تونه همه رو آنيازت پس بگيره.

اينو بدون اگه يه روزي فهميدي قيمت يه ليتر بارون چنده؟ قيمت يه ساعت روشنايي خورشيد چنده؟ چقدر بايد بابت مکالمه روزانمون با خدا پول بديم ؟ يا اين که چقدر بديم تا بابت يک کاستي که از صداي بلبل ضبط کرديم تحت پيگرد قانوني قرار نگيريم، اون وقت مي فهمي که چرا داري تو اين دنيا وول مي خوري

 

 

03
ژانویه
11

لیلی

خدا گفت : ليلي يك ماجراست !

ماجرايي آكنده از من ;

ماجرايي كه بايد بسازي اش

شيطان گفت : يك اتفاق است ، بنشين تا بيفتد

آنان كه حرف شيطان را باور كردند

نشستند و ليلي هيچگاه اتفاق نيفتاد

مجنون اما بلند شد ،

رفت تا ليلي را بسازد

خدا گفت : ليلي درد است ، درد زادني نو ،

تولدي به دست خويشتن …!

شيطان گفت : آسودگي است ، خيالي‌ست خوش!

خدا گفت : ليلي رفتن است .

عبور است و رد شدن !

شيطان گفت : ماندن است ، فرو رفتن در خود

خدا گفت : ليلي جست‌ و جو ست…

ليلي نرسيدن است…

نداشتن و بخشيدن….

شيطان گفت : خواستن است ، گرفتن و تملك;

خدا گفت : ليلي سخت است ،

دير است و دور از دست

شيطان گفت : ساده است ،

همين‌‌ جايي و دم دست

و دنيا پر شد از ليلي‌هاي زود ;

ليلي‌هاي ساده اين‌جايي

ليلي‌هاي نزديك لحظه‌اي

خدا گفت : ليلي زندگي ست زيستني از نوع ديگر

ليلي افسانه ي جاودانگي شد

و شيطان گريخت

مجنون زيستني از نوع ديگر را برگزيد

و ميدانست كه ليلي تا ابد طول مي كشد ….

 

30
دسامبر
10

خدا

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور

آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی

به پیش اور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات اوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد

 

 

سهراب سپهری

 

29
دسامبر
10

تاریخ تکرار میشه مثل همیشه

دبستانی که بودم یه بار مامانم بهم گفت: «اگر کارتون نبینی و به جاش درست رو بخونی قول میدم وقتی امتحانت رو بیست شدی اون اسباب بازی رو که دوست داری برات بخرم.»
لذت کارتون دیدن اونم وقتی یه عالم درس داری خیلی زیاده اما لذت داشتن اسباب بازی که دوستش داشتم و بازی کردن با اون اونم بدون دلهره و اضطراب  از اون خیلی بیشتره.
من باید از چیزی که خیلی دوست داشتم میگذشتم کاری که دوست نداشتم رو انجام میدادم صبر میکردم امتحان میشدم تا لیاقت داشتن اون اسباب بازی رو پیدا میکردم و بهش  میرسیدم.

تاریخ داره تکرار میشه مثل همیشه ، فقط وسیله هاش عوض شدن اون کارتون و درس و امتحان و اساب بازی جاشون رو دادن به چیزای دیگه. وگرنه هنوز برای لیاقت پیدا کردن و داشتن یه چیز با ارزش باید از چیزی که خیلی دوست داریم بگذریم کاری رو که دوست نداریم انجام بدیم صبر کنیم امتحان بشیم، بعد که از امتحان سربلند بیرون اومدیم اون چیز خیلی با ارزش رو بهمون میدن.

19
دسامبر
10

یادمون باشه…

يادمون باشه که؛ خدا هميشه هست.

يادمون باشه که؛ کسي که زير سايه ديگري راه ميره، خودش سايه‌اي نداره.

يادمون باشه که؛ هر روز بايد تمرين کرد دل کندن از زندگي را.

يادمون باشه که؛ زخم نيست آنچه که درد دارد، عفونته.

يادمون باشه که؛ در حرکت هميشه افق‌هاي تازه هست.

يادمون باشه که؛ دست به کاري نزنيم که نتوانيم آن را براي ديگران تعريف کنيم.

يادمون باشه که؛ اونايي که دوستشون داريم مي‌تونند دوستمون نداشته باشند.

يادمون باشه که؛ حرف‌هاي کهنه از دل کهنه مياد، پس دلي نو بخريم.

يادمون باشه که؛ فرار، راه به دخمه‌اي مي‌بره براي پنهان شدن، نه آزادي.

يادمون باشه که؛ باورهامون شايد دروغ باشند.

يادمون باشه که؛ لبخندمان را در آيينه جا نگذاريم.

يادمون باشه که؛ آروزهاي انجام نيافته دست زندگي رو گرفتن و اونو راه مي‌برند.

يادمون باشه که؛ محبت به ديگران براي نمايش گذاشتن مهر خودمون نباشه.

يادمون باشه که؛ آدم‌ها همه ارزشمندند و همه مي‌تونند مهربون و دلسوز باشند.

يادمون باشه که؛ تنهايي ما در مقايسه با تنهايي خورشيد خيلي کمه.

يادمون باشه که؛ دو رنگي رو با کمتر از صداقت نديم.

يادمون باشه که؛ دلخوشي‌ها هيچ کدوم ماندگار نيستند.

يادمون باشه که؛ تا وقتي اوضاع بدتر نشده! يعني همه چيز روبراهه.

يادمون باشه که؛ هوشياري يعني زيستن با لحظه‌ها.

يادمون باشه که؛ آرامش جايي فراتر از ما نيست.

يادمون باشه که؛ من تنها نيستم، ما يک جمعيت‌ايم که تنهاييم.

يادمون باشه که؛ از چشمه درس خروش بگيريم و از آسمان درس پاک زيستن.

يادمون باشه که؛ براي آموختن و درس دادن به دنيا آمديم، نه براي تکرار اشتباهات گذشتگان.

يادمون باشه که؛ براي پاسخ دادن به احمق، بايد احمق بود!

يادمون باشه که؛ لازمه گاهي با خودمون روراست‌تر از اين باشيم که هستيم.

يادمون باشه که؛ قبلا چيزهايي برامون مهم بودند که حالا ديگه مهم نيستند.

يادمون باشه که؛ آنچه امروز برامون مهمه، فردا نخواهند بود.

يادمون باشه که؛ نيازمند کمک هستند آنها که منتظر کمکشان نشسته‌ايم.

يادمون باشه که؛ ما از اين به بعد هستيم، نه تا به حال.

يادمون باشه که؛ غيرقابل تحمل وجود ندارد.

يادمون باشه که؛ با يک نگاه هم ممکنه بشکنند دل‌هاي نازک.

يادمون باشه که؛ به جز خاطره‌اي هيچ نمي‌ماند.

يادمون باشه که؛ وظيفه من اينه «حمل باري که خودم هستم تا آخر راه».

يادمون باشه که؛ منتظر تنها يک جرقه است، انبار مهمات.

يادمون باشه که؛ کار رهگذر عبوره، گاهي برمي‌گرده،گاهي نه.

يادمون باشه که؛ در هر يقيني مي‌توان شک کرد و اين تکاپوي خرد است.

يادمون باشه که؛ هميشه چند قدم آخره که سخت‌ترين قسمت راهه.

يادمون باشه که؛ اميد، خوشبختانه از دست دادني نيست.

يادمون باشه که؛ به جستجوي راه باشيم نه همراه.

يادمون باشه که؛ هوشياري يعني زيستن با لحظه‌ها.

يادمون باشه که؛ کلا نااميد نميشي اگه تمام اميدت را به چيزي نبسته باشي.

يادمون باشه که؛ خوبي اوني رو که نداريم اينه که نگران از دست دادنش نيستيم.

يادمون باشه که؛ در خسته‌ترين ثانيه عمر، رمقي براي انجام کارهاي کوچک هست.

يادمون باشه که؛ وقتي از دست دادن عادت ميشه بدست آوردن، ديگه آرزو نيست.

يادمون باشه که؛ اونايي رو که گوشه آسايشگاه‌ها غريب‌اند و تنها، از ياد نبريم.

يادمون باشه که؛ گاهي بايد براي راحتي خيالِ ديگران خودمون رو خوشحال نشون بديم.

يادمون باشه که؛ سعادت ديگران بخش مهمي از خوشبختي ماست.

يادمون باشه که؛ قولي را که به کسي ميديم عمل کنيم.

يادمون باشه که؛ دوست بداريم بي‌انتظار پاسخي از طرف ديگران.

يادمون باشه که؛ مهرباني صفت بارز عشاق خداست پس از اينکار ابايي نکنيم.

يادمون باشه که؛ اين دعا هميشه ورد زبونمون باشه «خدايا هيچوقت ما رو به حال خودمون رها نکن».

 

09
دسامبر
10

خطبه حضرت زینب کبری (س) در مجلس یزید ملعون

هنگامی که یزید ملعون حقیقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بین حضرت امام حسین علیه‌السلام و یزید جنگ بین دین و کفر بوده است حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها بپا خاست و فرمود: سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد. خدای سبحان راست گفت که فرمود: عاقبت آنان که کار زشت کردند، بسیار زشت است که آیات خدا را تکذیب کردند و به استهزا گرفتند ای یزید گمان می‌کنی اکنون که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بسته‌ای و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده‌ای که ما را برده‌وار به هر سو می‌کشند، ما نزد خدا، بی‌مقدار شده و تو محترم هستی و این پیروزی به خاطر ارزشی است که نزد خدا داری که تکبر می ورزی و باد به بینی انداخته‌اى؟ از این‌که روزگار به کام توست و کارهایت مرتب و آراسته و ملک و پادشاهی ما را بی‌مزاحم در اختیار گرفته‌اى، شادمان وخوشحالى؟

اندکی آهسته‌تر آیا فراموش کرده‌ای که خدای تعالی می‌فرماید: کافران نپندارند مهلتی که به ایشان می‌دهیم به نفع آنهاست، این مهلت را فقط برای آن می‌دهیم که گناه بیشتر مرتکب شوند و آنان را عذابی دردناک است آل عمران/178

ای پسر آزاد شده‌ه آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی و دختران رسول خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله را اسیر کرده در حالی که پرده از ایشان برداشته و چهره‌هایشان را آشکار کرده، به دست دشمنان دهی تا از شهری به شهری برند و قومی بیگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزدیک و شریف و وضیع به آنها چشم دوزند، در حالی که نه سرپرستی برای آنها مانده نه پشتیبانى؟

چگونه می‌توان از کسی انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش ازخون شهیدان رویید؟ ‌ ‌

چگونه در دشمنی ما خانواده اهل‌بیت علیهم‌السلام کوتاهی کند کسی که ما را با چشم بغض و کنیه می‌نگرد؟

با این همه باز بدون آن که احساس گناه کنی و بدانی چه کار می‌کنی با چوب به لب و دندان ابا عبداللّه، سالار جوانان اهل بهشت می‌زنی و می‌گویى: فریاد شادی سر داده، می‌گفتند دست مریزاد ای یزید؟ چرا نمی‌گویی که با ریختن خون ذریه محمد صلی‌اللّه‌علیه‌وآله و ستارگان زمین از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج‌ناپذیر کردی و ریشه‌مان را سوختى؟ ‌ ‌

اکنون نیاکان خود را صدا می‌زنی و گمان می‌کنی که با آنها سخن گفته‌اى؟ ‌ به زودی نزد آنان می‌روی و آرزو می‌کنی که دستت خشک شده بود و این کار را نمی‌کردی و زبانت لال می‌شد و این سخن را نمی‌گفتی ‌ ‌

خدایا، حق ما را بستان و انتقام ما را از این ستمگران بگیر و خشمت را بر کسی که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت نازل کن. ‌ ‌

ای یزید به خدا سوگند پوست خود را شکافتی و گوشت خود را پاره کردی تو با این بار که از ریختن خون ذریه رسول خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله و شکستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن دارى، بر او وارد می‌شوی و گمان مکن آنانکه در راه خدا کشته می‌شوند مرده‌اند، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند آل‌عمران/169

همین برایت بس که خداوند حاکم است و محمد صلی‌اللّه‌علیه‌وآله خصم تو؛ و آن کسی که کار را برای تو ساخته وپرداخته کرد و تو را بر گردن مسلمین مسلط نمود، به زودی خواهد فهمید که پاداش ستمگران بد پاداش است و معلوم می‌شود که کدام یک از شما پست‌تر و لشکر کدام یک ضعیف‌تر است.

ای یزید اگر مصائب دنیا باعث شده که من با تو سخن بگویم، باز هم تو را بی‌ارزش می‌دانم و کوبیدنت را لازم و نکوهشت را با ارزش می‌شمرم و از جاه و حشمت تو هراسی ندارم، ولی چشم گریان است و دل بریان.

بسیار عجیب است که نجیبان حزب خدا به دست آزادشدگان حزب شیطان کشته می‌شوند، از چنگالتان خون ما می‌چکد و از دهانتان گوشت ما می‌ریزد و آن بدن‌های پاک را گرگ‌ها سرکشی می‌کنند و کفتارها در خاک می‌غلطانند.

اگر امروز ما را به عنوان غنیمت گرفته‌اى، به زودی در آنجا که جز عمل خود را نیابى، ما به زیان تو خواهیم بود و خدا به بندگان خود ستم نمی‌کند.

به خدا شکایت می‌کنم و بر او تکیه دارم، پس هر حیله که داری به کار گیر و هر چه می‌توانی تلاش کن و هر چه می‌خواهی کوشش کن به خدا، نمی‌توانی ما را از خاطره‌ها محو کنی و وحی ما را بمیرانی و به نهایت ما نمی‌رسی و ننگ این ستم را نمی‌توانی از خویش پاک کنى. رای تو بسیار سست و ایام دولتت اندک و آن روز که منادی فریاد می‌زند لعنت خدا بر ستمکاران باد جمعیتت به پریشانی می‌گراید.

سپاس خدا را که کار پیشینیان ما را با سعادت و مغفرت پایان برد و کار آخرمان را با شهادت و رحمت؛ و از خدا می‌خواهم که ثوابشان را کامل کند و بیفزاید و خودش برای ما خلفی نیکو باشد که او مهربان و رحیم است و همو برای ما کافی و بهترین وکیل است

منبع

07
دسامبر
10

حسین هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید …

ستار گلمکانی صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، يكماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری …!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن …!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

آقای مایه دار تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌هاي عزاداری اسفند دود می‌کند!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد «من سگ کوی حسینم» ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

حاج منصور مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق  250 روز یک کارگر را می‌گیرد!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

حاج آقا کلامی، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

هیت امنای مسجد …علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید…

کل یوم عاشورا

یعنی…۱۰ روز و شب …غم گریه

کل ارض کربلا

یعنی…چند مسجد و چند تکیه!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد

او هم می‌رود

تا سال بعد!

 

منبع به ایمیل از طرف یه دوست

24
نوامبر
10

عید و عیدی

عیدتون مبارک

 

 

عید رو تبریک گفتم حالا میریم سر قسمت خوب ماجرا یعنی عیدی :دی میخوام از صاحب این عید و سیدها عیدی بگیرم. از اونجایی که اکثر سیدهایی که میشناسم توی این دنیای مجازی هستن ازشون به عنوان عیدی میخوام برام دعا کنن دعا کنن به خواسته ام برسم همین.
منم دعا میکنم هرکسی هر جای این دنیا هست خدا به حرمت این عید بزرگ حاجتش رو بده … الهی آمین

21
نوامبر
10

من معتادم

من معتاد شدم، بستنم به تخت تا ترک کنم
درد دارم، دارم میمیرم ، هیچی برام معنی نداره حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم از همه چیز بدم میاد جز … جز چیزی که بهش معتادم. من جای اکسیژن اون رو تنفس میکنم . نمیخوام ترک کنم، نمیخوام مثل قبل بشم آخه کدوم آدمی بدون هوا میتونه زندگی کنه که من بتونم؟!  اون به من انرژی میده، دلیل برای بودن میده، زندگی میده… نمیخوام روحم رو بکشم همه زندگیم به اون وابسته است … من میخوام معتاد بمونم، تو رو خدا از من نگیریدش …

31
اکتبر
10

کاردستی هفته اول

از روزی که با دوستم رفتم حسن آباد و کامواها و نخای رنگ و وارنگ رو دیدم حسابی تو تب و تاب این افتادم که منم با این نخا چیزایی که دوست دارم رو درست کنم از هفته پیش هم شروع کردم حاصل کارم هم یه کیف و چند تا دسبند و چند تا خورده ریز دیگه بود که عکساشون رو گذاشتم

کاملا مشخصه که مبتدیم و کاملا مشخصه که دو رنگ نخ بیشتر ندارم :دی دارم حسابی تمرین میکنم تا بتونم چیزای بهتر و بیشتری درست کنم